سلام من الینا هستم نویسنده ی جدید، میتونید من رو ال یا کت صدا کنید.
سلام بچه هااااا دقت کردید؟
+نه چرا به تو دیوونه دقت کنیم؟😒
اوکیه😔👍🏻
خبببببب بنده ۳۰۰۰ تا شممم چیزی تا طلا نموندهههه🏅
به همین خاطر...
قراره ی چالش بزارمممم
توی این چالش شما سوالات منو جواب میدید!
اگر درست بگید براتون رایگان بالابر به همراه دکمه میسازم 😃👍🏻!♡
اگرم نگید یا اشتب بگید که هیچی ....
خب .. سوالات درمورد رمانم هست!( رمان منحرفی)
تقریبا کسایی که تو این وبن خوندنش
این چالش برا باهوشاست که از اول رمانو تا فصل جدید که دادم با دقت خوندن
بریم سراغ سوالات:
□□□□□□□□□□□□□□□□□□□□□□□
°از نظرتون شخصیت دوست مارین چجوریه؟
°ادوارد به مارین تجاوز میکنه؟
°کی مارینو گروگان گرفت؟
□□□□□□□□□□□□□□□□□□□□□□□
خب اینم از سوالات چالشمون😃
امیدوارم کسی که لیاقتشه برنده بشه❤
برای عادلانه بودن ۲ تا برنده میزارم( اگه نشد همون یک دونه)
نفر اول: چهار دکمه_ ۲ بالابر _لایک ۶ پست
نفر دوم : ۲ دکمه _لایک ۳ پست
فعلا!❤❤
^-^♡
بلاخره امدم😐به چی نگا میکنی؟
برو ادامه...
راستی پارت منحرفی بازم بدم؟ چقدر منحرفی زیاد شه؟
حتما تو کامنتا بگین
رمز :zxcvbnm
سلام بچه ها چطورین؟ سرم یکم شلوغ بود دیگه دیر شد😀
این فصل اول بود که به پایان رسیدش:^
فصل جدیدم به زودی مهمونتون میشه❤
بفرماید ادامه
دوستان پارت ۹ رو تو وب لیدی باگ بخونید:) دوباره رمان همینجا میدم:)
راستی ببخشید یه هفته ایی هست که این رمان ول کردم:) اما الان برگشتم❤ بفرمایید ادامه..
سلام بچه ها چطورین؟ امیدوارم حالتون عالیه عالی باشه من با اجازه ی مدیر گلمون نیکی میخوام ازتون سفارش بگیرم:) سفارشات شامل : بالابر، دکمه و کاور پست هستند:) البته فعلا! قراره چیزای دیگه هم بعدا اضافه بشن:) بریم سراغ قیمتا:
بالابر: ۱۰ کامنت و ۲ لایک
دکمه ( دونه ایی ) : ۴ کامنت
کاور پست : ۳ لایک
سعی کردم قیمتا ارزون باشن:) درمورد جزئیات سفارشتان هم بیاید پیوی بگید:) و اگر شرایط رو کامل کردید اینجا زیر این پست کامنت بزارید (انجام شد)
تو کامنتهام بنویسید مثلا بالابر میخواید دوتا پستو لایک کنیو کامنتم اینجوری بزارید : ۱ ۲ ۳ توی ۲ تا پستم تا ۱۰ عدد بزارید توب یکی پستم تا ۵ توی بعدی ۶ تا ۱۰:) دکمه و کاورم همینطوری
بدرود❤
های نویسنده جدیدم اسمم سارینا💿💕
امیدوارم از فعالیت هام راضی باشید🌸🍡
سلام سلام من نویسنده جدید هستم امیدوارم از رمانم خوشتون بیاد بریم ادامه پارت ۷
صبح که از خواب بیدار شدم خیلی خسته بودم چون دیروز دیر خوابیدم بعد هم آماده شدم و آرایش کردم و رفتم کلاس و با دورسا کلی درس خوندیم و خوش گوزروندیم و بعد هم برگشتیم خونه چون تولد بابام بود رفتم براش کادو گرفتم و چند تا بادکنک و برفه شادی گرفتم و بعد اومدم خونه و همه جا رو طزاین کردم و بعد رفتم فیلم آسمر دیدم ساعت ۲:۳۰ بود که دورسا برای بازی به من گفت بیا پایین و رفتم پایین بعد از ۳ دقیقه پسر رو اصاب بخاطر من اومد پایین و بعد هم دوستش اومد ولی کراشم حنوظ نبود و دورسا میخواست ساعت ۴:۳۰ بره کلاس و ساعت ۴:۳۰ شده بود پس دورسا رفت ولی برادر کوچیکش نرفت و کراشم هم در آخر اومد و کلی معم نخ دادن و کلی اذیتم کردن و رفتن من هم یا پسر همسایه که از من کوچیک تر بود بازی میکردم و بعد از یک ربع پسر پورو با دوستش اومدن ولی کراشم نبود پرسیدم که اون کجاس گفتن رفته غذا بخره و داداش دورسا هم رفت بعد هم کراشم اومد دوست کراشم با اینکه من رو دوست داشت انگار شکست عشقی خرده بود گفتم چی شده حسام پسر پورو گفت تو دلش رو شکستی گفتم چرا گفت که تو با اون پسر همسایه میپری گفتم اون بچس و اینکه من با کسی نمیپرم و کلی توجیه که اون پسر همسایه رو دوست ندارم و بعد از چند دقیقه دوستم که چند بار دیدمش اومد که اسمش رو یادم رفته بعد هم خلاصه کلی خندیدیم و با هم حرف زدیم اون خرگوش داشت که من با خرگوش اون بازی کردم و گفت که اون پسر پورو من هم ازیت کرده و ۲ سال پیش ما هم این کوچه بودیم خلاصه کلی اذیتمون کرد و چیز های منحرفی گفت که نمیتونم بگم باورم نمیشه من فکر میکردم فقط تو رومان ها این چیز ها خیلی هس ولی شخصن میگم که این واقعی هست چون اون رمان زندگیمه و بعد هم من رفتم و دوستم هم رفت و اومدم خونه چون ناهار نخورده بودم غذا خوردم یکم یعنی هم شام و هم ناهار رو باهم خوردم و بعد هم نمیتونستم این رو از فکرم بندازم بیرون که من تا حالا عاشق شدم اونم یک بار که دلم شکست و حالا دله یکی رو شکوندم اخه من نمیخوام به کسی شماره بدم چون تو زندگیم کلی پسر بوده که من رو دوست داشتن ولی بهشون شماره ندادم کلا کسی رو دوست ندارم و شماره نمیدونم خولاصه بعد هم بستنی خوردم و رمان نوشتم و بعد هم فیلم و کارتون و آسمر دیدم خلاصه الان باید برم
عه تموم شد تا پارت بعد بای بای فردا پارت بعد رو میزارم بای بای گلم دوست دارم
سلام سلام من نویسنده جدید هستم امیدوارم از رمانم خوشتون بیاد بریم ادامه پارت ۶
امروز صبح که بیدار شدم یکم صبحانه خوردم چون میل نداشتم بعد هم رفتم گوشیم رو از شارزل در آوردم و بعد هم رفتم با گوشیم تو تختم و چالش و ترفند دیدم تقریبا ۵:۱۰ دقیقه شد بعد غذام رو که میل نداشتم بزور ناهار خوردم و فیلم نگاه کردم و بعد هم رفتم بیرون وقتی رفتم هیچ کس بیرون نبود فقط پسر عموم بود رفتم خونه ساعت ۶:۳۰ دوباره اومدم بیرون و رفتم با پسر عموم که از من بزرگ تر بود بازی کردم بازی فوتبال با اینکه دخترم ولی عاشق بازی فوتبال هستم باور کنید انقدر فوتبال دوست دارم که نگو بعد یک نگاه به پنجره ی اون پسر پورو کردم دیروز رفته بود خونه ی فامیلش و بعد هم دیدم دوست اون پسر پورو داشت منو نگاه میکرد اگه پارت های قبلی رو دیده باشید میفهمید چی میگم و بهم چشمک زد منم سرم رو پایین آوردم و بعد از چند دقیقه اون پسر پورو با دوستاش اومد بیرون رو یکی از اون ها کراش زده بودم که نبود حاجی موهای طلایی و چشم های خاس داشت که میدونی من انتخاب سختی دارم عاشق نمیشم اما اون آنقدر زیبا و جذاب بود که حسابی عاشقش شدم فکر میدنم اون هم من رو خیلی دوست داشته باشه منم خیلی کراشم همه رو کراش میزنن ولی نمیخوام از خودم تعریف کنم بعد از ۲۰ دقیقه اون پسر کراش هم اومد و خلاصه تا اومد حسابی ده برابر قبل براش موردم و بعد هم که داشتن با من فوتبال بازی میکردن من توپ رو گرفتم و فرار کردم اونا هم افتادن دنبالم و توپ رو گرفتن بعد هم بازی کردن من هم به حسام پسر پورو گفتم من هم بازی اون هم من رو دوست داره تقریبا همه تو کوچه مون من رو دوست دارن بعد گفت وایسا این دست رو بازی کنیم بعد گفتم باشه بعد از چند دست که خسته شده بودم که نبتم بشه به کراشم گفتم منم بازی گفت بیا گفتم حسام من رو بازی نمیده گفت قلت کرده بیا بازی بعد باهم بازی کردیم بعد از بازی حواسم به اونور کوچه پرت شد که یک دفعه وقتی برگشتم سمت اون ها یکی از پسر های کوچیک که یکی از دوست های کراشم بود که تقریبا ازم پسره کوچکه ۱ سال کوچیکه توپ رو زد به شکمم من هم چون دردم گرفته بود پیچیدم به خودم کراشم با اونا از دوستاش که من رو دوست داشتن افتادن دنباله اون و حسابی زدنش بعد هم من رفتم یک جا نشستم بعد که شکمم خوب شد پوشدم و یکی از کسایی که من رو دوست داشت گفت دستم رو ببوس بعد هم گفتم تو ببوسی کافی خلاصه کلی خندیدیم و خوش گوزروندیم و بعد هم اومدم خونه دیدم دورسا اومد گفت بریم خونه ی مادر بزرگم و اونجا زبان رو بنویسیم آخه من با دورسا کلاس زبان میرم بعد هم رفتم و نوشتم اومدم خونه و غدا خوردم گوشیم رو برداشتم و اومدم اتاقم و رو تختم ولو شدم و دارم رمان مینویسم راستی چون دستم داره درد میگیره خلاصه کردم ببخشید چون واقعا زیاد نوشتم و داره شارژم تموم میشه باید برم گوشیم رو بزنم شارژ
عه تموم شد تا پارت بعد بای بای فردا پارت بعد رو شب میزارم منطزر باشید چون این داستان یا رو رمان کاملا در مورد خودمه فردا شب میزارم خدافظ حمایت فراموش نشه مرسی گلم بای بای راستی پارت های ۱،۲،۳ رو تو وبلاگه خودم گزاشتم ۴،۵،۶،تو این وبلاگ بای بای خدافظ
دوستان من میخوام یه داستان دیگه هم بنویسم ایده بدید تا براتون حاضرش بکنم😐❤
با تشکر از نیکی که اون پست نظرسنجی مو نپاکید❤😐
راستی براتون فن ارت بزارم؟
یا نه ؟ من توی وبلاگ خودم براتون جبرانی گذاشتم بخاطر اینکه ۴ ۵ روز نبودم:) حتما نگاش بکنید فعلا!
سلام سلام من نویسنده جدید هستم امیدوارم از رمانم خوشتون بیاد بریم ادامه پارت ۵
امروز صبح که از خواب بیدار شدم رفتم صبحانه صبحانه خوردم و بعد هم اومدم یکم به مامانم کمک کردم رفتم رمان نوشتم و بعد هم زن داییم اینا اومدن خونمون بعد باهم غذا خوردیم و عمه هام اومدن خونمون و یکم نشستن و من هم با دختر عمه بازی کردم که حوصلش سر نره با پسر داییم هم که کوچیکه بازی کردم که اونم حوصلش سر نره بعد هم همه رفتن عمه هام و زن داییم و من هم یکم به مامانم کمک کردم و رفتم یکم آماده شدم و رفتم یه آرایش ساده کردم و بعد رفتم بیرون وقتی رفتم بیرون بعد از ۲ دقیقه دختر عموم دورسا اومد من از مامانش اجازه گرفتم تا بریم با هم بازی کنیم قبل از اینکه دورسا بیاد یک پسر پورو به نام هستم که تقریبا نصبی از رمانم در مورد اون هاس بود و همش من رو اذیت میکرد و به من نخ میداد بعد هم رفت و دوستش رو آورد اون دو برابر اون ها رو اعصاب بود اومد و کلی من رو اذیت کردن و بعد هم کلی با دورسا بازی کردیم و گرف زدیم و همش اون ها من رو اذیت کردن خلاصه شب شد و مامانا مون به ما گفتن بریم خونه ی مادر بزرگم و ما هم رفتیم خونه مادر بزرگم و بعد هم رفتم نوشابه و بستنی گرفتم و اومدم خونه و خوردیم بستنی ها رو و بعد هم من شروع کردم به کیلیپ خنده دار دیدن با دورسا و بغی و بعد هم شروع کردم به رمان نوشتن و درسا داره رمانم رو که مینویسم رو میخونه و هیچ اتفاق خاصی نیوفتاده و الان باید شام بخوریم و باید برم دیگه
عه جای حساسش تموم شد تا پارت بعد بای بای فردا شب پارت بعد رو میزارم حمایت فراموش نشه که انرژی بگیرم برای پارت بعد بای بای
سلام سلام من نویسنده جدید هستم امیدوارم از رمانم خوشتون بیاد بریم ادامه پارت ۴
صبح از خواب که بیدار شدم رفتم کلاس و بعد هم اومدم و لباسم رو اوز کردم و رفتم تولد هم کلاسیم بعد اومدم خونه و رفتم دوش گرفتم و اومدم و لباسم رو اوز کردم یکم آرایش کردم و رفتم بیرون از شانس بدم ۳ پسری که همش در مورد اونها تو رمانم مینویسم رو دیدم و هر سه تا شون گفتن بی بازی کنیم من هم رفتم با اون ها فوت بال و بعد اومدم که توپ رو بگیرم من رو اذیت میکردن میخواستم که توپ رو بگیرم می گفتم بچم رو بدید اونا هم میگفتن لک لک برات بچه آورده 🤣 حسابی خندم میگرفت خلاصه که کلی بهم خوش گذشت و بعد هم اومدم خونه و دارم براتون رمان مینویسم و فیلم میبینم الان ها خونه تنهام نمیدونم چی کار کنم
عه جای حساسش تموم شد تا پارت بعد بای بای فردا هم پارت بعد رو شب میزارم منتظر باشید بای بای
خب ببخشید متاسفم خیلی دیر دادم بای. f1 p4
سلام😀 بچه ها رمانم همینجوری منحرفی باشه یا عاشقانش کنم؟؟
نیکی ببخشید نمیدونم تبلیغ ممنوعه یا نه ولی ببخشید
بچه ها یه نفری به اسم Witch در وبلاگ لیدی باگ رمانه UNKNOWN میزاره:) لطفا برید لایک کنید پارت جدیدشو کامنت ندید خواهش میکنم! لطفا لایک کنید:) اگر ازش حمایت کنید دارید از من حمایت میکنید ! خواهش میکنم برید پارت آخرشو لایک کنید بازم میگم کامنت ندید! فعلا
سلام سلام من نویسنده جدید هستم امیدوارم از رمانم خوشتون بیاد بریم ادامه پارت ۱
سلام اسمه من دورسا هستم ۱۴ سالمه و از پسر عموم خوشم میاد تو خونه هم تنها زندگی میکنم
داشتم تو تختم دراز میکشیدم و گوشیم رو چک میکردم که یک دفعه دیدیم پسر عموم زنگ زده سریع جوابش رو دادم
ع: سلام خوبی
د: سلام مرسی تو خوبی
ع : میخوام بیام خونتون
د : باشه بیا
ع : پس ساعت ۱۰ شب میام باشه
د : باشه خدافظ
ع : خدافظ
د: بعد از این که از پسر عموم پیتر خدافظی کردم بعد رفتم یک چیزی آماده کردم و بعد هم خوردم و بعد رفتم لباس پوشیدم و بعد هم رفتم میکاپ کردم و آماده شدم که یک دفعه زنگ خورد و رفتم باز کردم و دیدم پیتر با دوستش بود که دوستش رو نمیشناختم اون پسر بود
د: سلام این کی
پ : سلام این دوستم آسری هست
د : خوش بختم
آ : سلام من هم از دیدن شما خوش بختم خانم
د : دورسا
آ : امم خانم دورسا
د : بفرمایید تو
پ : مرسی
د : الان میرم قهوه بیارم
پ : مرسی ممنونم
آ : ممنونم
د : رفتم قهوه درست کردم و اومدم دیدم که پیتر لخت بود قهوه از دستم افتاد و جلوی چشمم رو گرفتم و پیتر اومد جلو و
عهه جای حساسش تموم شد تا پارت بعد بای بای اگه لایک ها به ۱۰ برسه پارت بعد رو میزارم بای بای ممنونم گلم پارت بعد منحرفی هست اگه سنتون بیشتر از ۱۱ باشه میتونید ببینید رمان بعدم رمز داره
سلام سلام من نویسنده جدید هستم امیدوارم از رمانم خوشتون بیاد بریم ادامه پارت ۳
صبح که از خواب بیدار شدم یکم صبحانه خوردم و رمان نوشتم بعد هم فیلم عاشقانه دیدم و بعد هم رفتم دوش گرفتم و بعد اومدم و خودم رو خوشک کردم مامانم گفت که بریم خونه ی مادر بزرگم و بعدم هم رفتیم از شانس خونم دورسا هم بود و بعد هم باهم کلی حرف زدیم و بعد هم از مامانامون اجازه گرفتیم و بعد هم رفتیم پایین یکم بازی کنیم تا رفتم پایین ۳ پسر اومدن که هر ۳ تاشون من رو دوست داشتن و بعد هم همش نخ میدادن بهم و من رو اذیت میکردن و مامانامون همان و رو صدا کردن ما هم رفتیم خونه وقتی اومدم خونه شروع کردم به رمان نوشتن برای شما و بعد هم زن عموم به من جیگر داد و خوردم و الان هم دارم رمانم رو ادامه میدم و هیچ اتفاق دیگه ای نیوفتاده و زن عموم داره میره مامانم هم صدام میکنه برم غذا بخورم بای بای
عه تموم شد امیدوارم از رمانم خوشتون اومده باشه این رمان از زندگی واقعی فردا هم پارت ۴ رو شب میزارم پارت های قبل تو وبلاگه خودمه اگه میخواین برید ببینید