رمان منحرفی S2 p6
سلام دوستان🙁
طبق درخواستی های زیادتون پارت منحرفی دادم:(
پس چرا حمایتش نمیکنید؟
این پارتو نوشتم براش رمز میزارم
پیویم رمزو نمیدم تا وقتی که حمایت کنید پارت قبلو♡
مرسی که خوندی برو پارت قبلو حمایت کن:^
+ صب از خواب بیدار شدم، همه ی بدنم درد میکرد ، دیدم هنوز سینه هام تو دستاشه و ولشون نکرده پس سعی کردم خودمو بکشم تا ولم کنه، اما هم محکم منو گرفته بود هم از دردی که داشتم نتونستم تکون بخورم، هنوزم کیرش توم بود و درش نیاورده بود، لای پام خیس خیس بود، خیلی درد داشتم پس همونجا دراز کشیدم ، .. درد خیلی بدی داشتم .. اتقدر درد داشتم که نالمو درآورد. دردم زیاد بود پس صدای ناله بیشتر کردم تا بیدار شه و ولم کنه..
^ ......چیشده ؟
+م میشه برم؟ بدنم خیلی درد میکنه.. تو گفتی نیازتو برطرف کنم ، حالا میزاری برم؟ خواهش میکنم خیلی درد دارم..
^ میخوای بریم بیمارستان؟
+ ن ن نه مشکلی نیست... فقط بزار برم
^ولی بازم میای دیگه؟ ( خاککککک )
+اگه باعث بشه با اون کاری نداشته باشی اره..
^ باشه برو
+سینمو ول کرد و کیرشو درآورد وقتی درش آورد بدنم تیر کشید و دردم گرفت .. خودمو نگه داشتم و بلند شدم لباسامو برداشتم و رفتم...
+توی راه چند بار زمین خوردم و پاهام میلرزید...
+بدنم درد میکرد و گاهی تیر میکشید..
+گوشیمو برداشتم که تاکسی زنگ بزنم چون توان راه رفتن نداشتم..
+ همون موقع که روشنش کردم کلی زنگو پیام از ادوارد داشتم، رفتم پیاماشو خوندم
_مارین چرا جواب نمیدی؟. _ کجایی؟ چی شده ؟
+و.. ازین چیزا
+نمیخواستم بیشتر نگران بشه پس گوشیشو گرفتم ..
+( مشترک مورد نظر درحال مکالمه است ) از شانس گندم داشت با تلفن حرف میزد خیلی درد داشتم پس رفتم و گوشه ی جدول نشستم..
+ حالم از خودم بهم میخورد چون با تموم زورش خودشو تو من کردو به خاطر همین پاهام خونی شده بودن ... دردم ساکت نمیشد که نمیشد چشمامو بستم و بغزم گرفت .. خودمو نگه داشتم تا گریم در نیاد.
+ تا یه ربع اونجا بودم و به خودم میپیچیدم... گوشیم زنگ خورده بود و ادوارد زنگ زده بود.
_الو؟ مارین کجایی؟ کجا رفتی؟؟ حالت خوبه؟؟
+نمیتونستم حرف بزنم...
_مارین چیشده؟ چیزی نمیگی؟؟ مارین؟؟؟
+لطف لطفا بیا د دنبالم آدرسو م میفرستم..+ و بعدش گوشیمو قطع کردم.
+چند دقیقه هم نشد که رسیدش...
_مارین؟ کجای؟ اومدم
+اومدی؟
_رفتم سمت مارین کنارش نشستم ، جوری که اصلا جون تکون خوردن نداشت ، دامنش و پاهاش خونی شده بودن...
_مم مارین؟ پاهات.. پاهات چرا خونین؟ چیشده؟
+ن نمیتونم... بب بریم..
_میتونی بلند شی؟
+سعیمو کردم تا پاشم ولی بدنم تیر کشید که خوردم زمین...
+عاخخ... من نم نمیتونم..
_خب... چاره ای ندارم.
+چ...
+باور کردنش سخت بود.. توی بغل ادوارد بودم ، عطری ک داشت رویایی بود ، اما از خجالت مردم..
_ماشین اونجاست یکمی دیگه صبر کنی میرسیم خونه
+عین خیالش نبود که من تو بغلشم ، خیلی مهربونه.
+سوار ماشین شدیم.
_همینجا بشین باشه؟ سریع میریم که برسیم خونه
+بعد از چند دقیقه رسیدیم ، اما رفتیم اون ویلاعه که خریده بود