ارباب ⛓️ و برده 🥺
شلام علیک اومدم با پارت دوم🙂 وای خب لایک ها همون اندازه نشد🙂ولی خب منم اومدم بزارم که خیلی هاتونفنین بزار.برو ادامه مطلب 👇🏻 f1 p2
تا اینکه..یهو یکی سرم کیسه گذاشت...
وقتی بیدار شدم تویه اتاق تاریک بودم..هواسرد بود....
مطمعنم که اینجا اون قصر به این زیبایی نبود اون قصر دیوار های مرمر و نهال های زیبا و بزرگ. داشت که یهو یکی با تفنگ اومد تو اتاق و رو سرم اسلحه کشید!!
ناشناس:خب خانوم کوچولو این جا چیکار میکنی؟؟
M:مممم....ننننن....ننن.
ناشناس:اوه خانوم کوچولو ترسیده زبونش بند اومده.اسم من ادوارده ادوارد درامی.
(حالا که یهو از اون صحنه ها میاد مینویسه ادوارد ملقب به.... ازونا میاد🙂)
ادوارد ملقب به:کارآگاه مرگ بار،بادیگارد ارباب.
M:دست بسینه با چشم های اخمو بهش نگاه کردم و با داد گفتم:من خانوم کوچولو نیستم مرتیکه دراز😡😡
E:اوههههه آروم باش قراره برای ارباب اگرست کار کنی خانوم کوچولو.
مرینت:
من واقعا ریزه میره هستم.همیشه لباس های گشاد از سرم در میان.مرتیکه دراز داد زد و گفت : یه دست لباس خرمتکا ی بیار کلویی.و یهو یه دختر با موهای طلایی اومد تو اتاق و یه لباس سفید و سیاه آورد و گذاشت رو تخت و بدو بدو پله های که از تو اتاق معلوم میشد رو بالا پایین میکرد.
که یهو.......................................
ایسگا شدی تموم شد 😐🚬
برای پارت یعد ۱۵ لایک و ۱۰ کامنت.
تا پارت بعدی برو به سلامت 😒
خدافسی