رمان منحرفی S2 p1
بلاخره امدم😐به چی نگا میکنی؟
برو ادامه...
راستی پارت منحرفی بازم بدم؟ چقدر منحرفی زیاد شه؟
حتما تو کامنتا بگین
_مارین
+اممم اههه ( مثلا خمیازه در نظر بگیر😐) بله؟
_ میخوای بریم بیرون از خونه؟
+چرا؟
_ حوصلم تو خونت سر رفته:/
+اها باشه برو بیرون لباس میپوشم بعد بریم
_ باشه
+(یه لباس آستین کوتاه بایه کت طوسی ، با شلوار جین) لباسم رو بزار بر دارم
+حاضر شدم و موهامو باز گذاشتم ، اتوشون کردم تا وز نباشن ، یه آرایش مات و ساده کردم و کیفمو برداشتم ، از اتاقم بیرون رفتم
_اومدی؟
+آره
_ چقدر خوشگل شدی مارین!
+اونقدرم خوب نیست، بیخیالش بیا بریم
_باشه
+تو ماشین بودم و تو گوشیم میچرخیدم ( منم مثل تو مارین البته تو ماشین نیستم)
+از گوشیم بیرون اومدم و از شیشه ی ماشین بیرون رو نگاه میکردم، داشتم درختا و خونه هارو نگاه میکردم که یهو سر درد عجیبی گرفتم ، هوف به خودم اومدم ، یه نفس عمیق کشیدم تا بهتر شدم
_ مارین؟
+چیه؟
_... ام میگم میخوای بریم تو پارک قدم بزنیم؟
+خب باشه هرجور دوس داری
_باشه
+به سمت یه پارک بزرگ رفتیم، پر از گلای رنگارنگ و بوته های کوچولو
+میگم میخوای بریم اونجا بشینیم؟
_ باشه
+رفتیم و نشستیم . ( خو به درک😐)
_مارین من یه چیزیو تو ماشین جا گذاشتم میرم بیارمش همینجا بمون تا برگردم.
+میشه منم بیام؟؟
_ ماشین دور نیست همینجا بمون تا بیام
+باشه
+ادوارد رفت ، تنها نشسته بودم و گلا رو نگاه میکردم ، گلا جلوی چشممو گرفته بودن که یه مرد عریبه اومد و کنارم نشست و بهم چسبید:
+چه گلای قشنگی
*اره واقعا قشنگن
+؟ تو کی هستی؟ بلند شو برو اونور!
*چرا باید به حرفت گوش کنم خانوم خشگله؟
+دهن کثیفت ببند! کمکککک
*کسی کمکت نمیکنه.. یا با من بیا یا دیگه رنگ زندگی رو نمیبینی!کدوم؟
+چیکارم داری؟
*جوابمو ندادی که
+وای به حالت اگه اذیتم کنی!
*اوه ترسیدم! بلند شو ، راه بیوفت!
+ب باشه!
+داشتم دنبالش میرفتم و خیلی ترسیده بودم ، کلی سوال تو ذهنم بود که...
*رسیدیم
*برو تو
+نمیام! تو کی هستی!؟
*یه بار دیگه بگو؟ نشنیدم
+گفتم نمیام!!
*خودم میبرمت( مرتیکه منحرف😐)
+با دستاش منو تو بغلش گرف و بردم تو
+ولم کننننن کمککککککک
*اهه صدات تو مخمه! ببندش اون فکو!
+ اگه نبندم چی؟ کم...
+فهمیدم چشام دارن سیاهی میبینن و بیهوش شدم...
پارا بعدی حساسه😐 حال کردین؟ جای حساس تموم شد😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀😀
پارت بعدی به حمایتتون وابستست❤😀 فعلا!