عشق نامرئی p2


سلام.
فک نکنی کامپیوترمااااا 😂😂😂😂
هی میرم تو اون وب کپی میکنم ، هی میام اینجا paste می کنم. 🤣🤣🤣🤣
ادامه.
از زبان کاترینا :
زنگ گوشیم صدا خورد . 📱 خاموشش کردم.
به زور از تختم اومدم بیرون.........
سارا : سلام دخترم . صبحونت رو میزه . من میرم چمدونتو بیارم.
کاترینا : سلام مامان 😪😪😪.......ممنون.
رفتم و نشستم رو صندلی . به ! به ! مامان برام نیمرو درست کرده ! 😋😋😋
وقتی که صبحونم تموم شد ، از مامان تشکر کردم و رفتم یه لباس درست و حسابی پوشیدم.
توماس : صبح بخیر دخترم!
کاترینا : صبح بخیر بابا !
توماس : من جلوی در منتظرتم . فقط زودتر از مامان خداحافظی کن و چمدونتو بردار و بیا که دیرمون شده .
کاترینا : باشه بابا.
کارامو کردم و از مامان خداحافظی کردم.
سارا : دخترم مواظب خودت باشه!😭😭غذا خوب بخوریا!😭😭اونجا رسیدی حتما زنگ بزنیا!😭😭
کاترینا : باشه مامان جون ! 😊😊 تو هم نگران نشو . هر روز بهتون زنگ می زنم ! قول میدم !
مامانم بهم گفته بود که توی این مدت پیش خاله سوفیم می مونم . آخ که چقدر دلم براش تنگ شده بود !
همینطور برای الکس . اون پسر خالمه . ۴ سال از من بزرگتره .
وقتی بچه بودیم کلی با هم بازی میکردیم.
چمدونم و بر داشتم و گذاشتم تو ماشین . بعد خودمم سوار شدم.
بابام تو راه کلی نصیحتم میکرد ......😫😫😫 ( نگران نباش . فقط بابای تو این اخلاقو نداره 😑😑 )
خلاصه ، رسیدیم فرودگاه . خداروشکر ۵ دقیقه زود تر رسیدیم !
این اولین باری بود که جایی دیر نمی رسیدم . 😁😁😁
سوار هواپیما شدم.............
یه ذره نشستم.......۱ دقیقه گذشت😐😐😐.........۲ دقیقه گذشت😶😶😶........۳ دقیقه گذشت😫😫😫.
دیگه تحملم تموم شد ! با اینکه بابا و مامانم گفتن تو هواپیما بگیرم بخوابم ، ولی من گوشیم و برداشتم و رفتم توش ! 😄😄😄
همین جوری داشتم چرخ میزدم . که مهمان دار اومد .
مهمان دار : سلام خانوم . چیزی میل دارین ؟
کاترینا : سلام خانوم . بله . اگه میشه یه نسکافه .
مهمان دار : چشم . الان میارم.
نسکافه رو اورد و خوردم .
همین جوری داشتم تو گوشیم چرخ میزدم که.............
پایان پارت ۲
بچه ها لطفا حمایت کنید.
ممنون