انیمه گرل 💐🖤

این وبلاگ برای تفریحات شما و دیگر دوستان هم هستش. خیلی کتابی حرف زدم😎🤣😂

ارباب ⛓️ و برده 🥺

ارباب ⛓️ و برده 🥺

های من ری.....از سر مدرسه نتونستم بپارتم هعی f1 p5

M:اعم خب آماده ای بریم مهمونی رابنسون مامانییییی.

E:اهم عزیزم انقد به بچه شوق ذوق نده.تازه اون می‌ مونه.

M:شت واقعا؟باشه کلویی بیا.

E:وقتی بدنت میده اون بو بچه ها خوشم نمیاد.

M:که اینطورررر.

E:اره عشقم.

M:هعی زود باش بریم.

E:بریم.وقتی رفتیم به رابینسون سلام نمیکنی ها(پسر عموش)

M:باش.

M:

رسیدیم مهمونی.چه تالار بزرگی بود خیلی باحال و پشم ریزوننننن.البته نمی‌رسه به پای خونه خودمون.خلاصه رفتم رو یه صندلی کنار بار با ادوارد نشستیم.هعی خیلی بدکم نبود که یهو دیدم یه پسر با موهای خاکستری با چشمای خاکستری و صورت کشیدم و کت شلوار خوشگل 

اومد و بم نگاه کرد +هعی دختر خیلی رو فرمی....._هوی رابینسون کونی به زن من متلک ننداز.+عه زنته._اره ازش بچه هم دارم:/+عه پس خوش بذگره_هعی عشقم بیا یکم بخور«نه مرسی_خوش مزه هستا«میگم نمیخوامممممم_باشه بابا روانی«کیونی......_ارام عشقم_بیا بریم برقصیم«باشه_هعی.

شروع به رقص کردیم وقتی داشتیم میرقصیدیم به صورتم نگاه میکرد اونم با عشق.ازش خجالت کشیدم و صورتم رو اون ور کردم.بهم گفت داشتم نگاهت میکردم ها.گفتم لازم نیس شب خیلی بیشتر نگام می‌کنی.جون پس باهم می‌خوابیم.گمشو بدون رابینسون مامان نه.کثافت شوخی کردم.گفت هعی زندگی ما از زن شانس نیاوردم:/تو به بقیه شانس بده مث ما زن نگیرن.گفتم هعی هعی هعی ارزش منو نمدونی چیه:/بابا منم انسانم به منم توجه کن.گفت چرا.گفتم دو ساعت داری به پسر عموت نگاه می‌کنی بخدا.گفت اون کی که بش نگاه میکنم دارم به مامانم نگاه میکنم.گفتم کو کو کجاست الان میمیرم رفتم و زیر یه میز قایم شدم.گفت هعی عشقم نترس نمیدونه من زن دارم:/.گفتم خو مگه لازمه با من برقصی گامشو.گفت نمی فهمه.گفتم باشه اگه فهمید سکته میکنم ها.گفت باشه بابا اصن فهمید تو منو بکش.گفتم خودت خواستی شرط شرطه.گفت باشه.رقص تموم شد و رفتیم نشستیم شام رو آوردن سر میز شام نشستیم.گفتم.عه هه بعد مدت ها غذای خوب.گفت مگه غذا خونه خودمون بده؟.گفتم نه بابا رابینسون انقدر ممه مو خورده دارم پاره میشم.گفت باشه فقط بخور.گفتم گمشو پدصگ ما نده دیده این.گفت باشه شوخی کردم.غذا تموم شد نشستیم و مهمونی تموم شد 

رفتیم سوار ماشین بشیم تو راه بودم و کلی آهنگ خوندیم اد چون خیلی مست کرده بود سرش گیج می‌رفت حواسش پرت شد و یهو........

 

 

 

 

 

 

K:خانم خوبید؟اقای دکتر خواهش میکنم التماستون میکنم بگین خوبه.

M:

رابینسون رو دیدم که بی قراری می‌کنه تو بقل کلویی آروم نمیگیره کلویی هم مثل رابینسون گریه می‌کنه.کلویی گفت دکتر آقای ادوارد خوبن؟دکتر:نه باید عمل شن.مه زود پا شدم و رابینسون رو گرفت و منم مثل رابینسون بی قراری کردم.تمام دستگاه ها رو سوزن ها و....از دستم کندم و داد زدم ادوارد کجایی؟همه سعی میکردن منو بگیرن.

داد میزدم و گریه میکردم کلویی هم مثل من گریه می‌کرد و میخواست منو بگیره تاقت نیاوردم.احساس میکردم مرگ بهترین انتخابه.داد زدم ادوارد تروخدا بگو کجایی.کلویی:

خانم تروخدا آروم باشین.

.......

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تموم شد