رمان منحرفی p10
دوستان پارت ۹ رو تو وب لیدی باگ بخونید:) دوباره رمان همینجا میدم:)
راستی ببخشید یه هفته ایی هست که این رمان ول کردم:) اما الان برگشتم❤ بفرمایید ادامه..
_ حال مارین هروز و هروز بدتر میشد ، همش گریه میکرد و غذاشو نمیخورد، شبا نمیخوابید و فقط گریه میکرد همین اوضاع تا چند روز ادامه پیدا کرد... خیلی نگرانش شدم ، میخواستم حالشو بهتر بکنم پس دست به کار شدم.
_ مارین؟
+ ب .. بله؟
_ میشه دیگه گریه نکنی؟
+ د دست خ خو خودم نیست...
_ میشه ازت خواهش کنم بهم بگی چیشده؟
+ ب بهت گف گفتم شخ شخصیه... نپرس
_ نمیخوای بگی؟
+ ن نه.
_ باشه اصرار ندارم
_ بعدش بلند شدمو رفتم تو اتاق مارین تا وسایلمو جمع کنم.
+ تند ج جواب دادم؟ من چمه؟؟
+ به خودم اومدم و رفتم دنبال ادوارد..
+ تو اتاقم بود داشت وسایلمو جمع میکرد.
+ چیکار م میکنی؟
_ اه مارین اومدی؟
+ با تو ب بودم! داری چی کار میکنی؟؟
_ دارم وسایلمو جمع میکنم
+ برای چی؟
_ حس میکنم...
+ چی؟
_ هیچی .. ولش کن من دیگه باید برم:)
+ کجا میری؟ چرا میخوای بری؟
_ مارین .. میخوام باهات روراست باشم. من نمیتونم دیگه پیشت بمونم
+ اتفاقی افتاده؟
_ حس میکنم بخاطر من حالت بد شده.. به خاطر منه که داری صبح تا شب گریه میکنی.. نمیخوام اینجور ببینمت. پس ، تصمیم گرفتم برم
+ چرا همچین حسی داری؟
_ مارین! خودتو به اون راه نزن...
+ م من .. کدوم راه؟
_ مارین. من دوستتم میتونم حالتو خوب کنم؟
+ همیشه اینکارو داری میکنی
_ نه.. این دفع دارم حالتو بد میکنم... ببخشید که مزاحمت داشتم اون لباسی هم که بهم دادی رو شستم گذاشتم رو تخت :) من دیگه میرم.
کاری داشتی یا بهم پیام بده یا بیا کافه
+ دستشو گرفتم و سمت خودم کشیدم:
_ دد مارین چی کار میکنی؟
+ محکم بغلش کردم و بدنشون به خودم فشارش میدادم، ..
+ من نمیزارم توهم بری! دیگه تو نرو پیشم بمون. یه بار ترکم کردن تو دیگه ترکم نکن خواهش میکنم ادوارد خواهش میکنم
+ و بعدش شروع کردم به گریه کردن
_ م م مارین...
_ من ترکت نمیکنم ، من همیشه پیشت میمونم، ولی تو چند وقته حالت خوب نیست.. بهت قول میدم هفته ی دیگه برگردم باشه؟
+ نههه لطفا خواهش میکنم ادوارد تروخدا تنهام نزار اون عوضی میاد دنبالمم خواهش میکنم
_ کی؟
برای پارت بعدی ۷ کامنت و ۱۰ لایک