دوستی بی حمتا
سلام سلام من نویسنده جدید هستم امیدوارم از رمانم خوشتون بیاد بریم ادامه پارت ۱
سلام اسمه من دورسا هستم ۱۴ سالمه و از پسر عموم خوشم میاد تو خونه هم تنها زندگی میکنم
داشتم تو تختم دراز میکشیدم و گوشیم رو چک میکردم که یک دفعه دیدیم پسر عموم زنگ زده سریع جوابش رو دادم
ع: سلام خوبی
د: سلام مرسی تو خوبی
ع : میخوام بیام خونتون
د : باشه بیا
ع : پس ساعت ۱۰ شب میام باشه
د : باشه خدافظ
ع : خدافظ
د: بعد از این که از پسر عموم پیتر خدافظی کردم بعد رفتم یک چیزی آماده کردم و بعد هم خوردم و بعد رفتم لباس پوشیدم و بعد هم رفتم میکاپ کردم و آماده شدم که یک دفعه زنگ خورد و رفتم باز کردم و دیدم پیتر با دوستش بود که دوستش رو نمیشناختم اون پسر بود
د: سلام این کی
پ : سلام این دوستم آسری هست
د : خوش بختم
آ : سلام من هم از دیدن شما خوش بختم خانم
د : دورسا
آ : امم خانم دورسا
د : بفرمایید تو
پ : مرسی
د : الان میرم قهوه بیارم
پ : مرسی ممنونم
آ : ممنونم
د : رفتم قهوه درست کردم و اومدم دیدم که پیتر لخت بود قهوه از دستم افتاد و جلوی چشمم رو گرفتم و پیتر اومد جلو و
عهه جای حساسش تموم شد تا پارت بعد بای بای اگه لایک ها به ۱۰ برسه پارت بعد رو میزارم بای بای ممنونم گلم پارت بعد منحرفی هست اگه سنتون بیشتر از ۱۱ باشه میتونید ببینید رمان بعدم رمز داره