انیمه گرل 💐🖤

این وبلاگ برای تفریحات شما و دیگر دوستان هم هستش. خیلی کتابی حرف زدم😎🤣😂

رمان منحرفی p6

رمان منحرفی p6

فک کنم کامنتا نرسید:) برید ادامه...

۲#روز بعد= صبح:

_ صبح زود از خواب بیدار شدم تا برای مارین صبحونه درست کنم اما قبل اینکه برم میخواستم بیدارش کنم تا حالشو پبرسم ولی اتقدر ناز خوابیده بود که دلم نیومد بیدارشه پس رفت سراغ صبحونش.

+ اهههه چه خواب خوبی بود.. از دو روز پیش ادروارد خونمه و کارامو میکنه از نطافت گرفته تا اماده کردن میز غذا. خیلی پسر خوبی بود به لطفش الان حالم خیلی بهتره و میتونم راحت صحبت کنم ولی هنوزم ازش ناراحت بودم ولی به روی خودم و روش نمیاوردم.

+تصمیم گرفتم تختمو ول کنم و برم یه دوش اب گرم بگیرم تا سرحال بشم 

# نیم ساعت بعد..

+از حموم اومدم بیرونو لباسمو پوشیدم. با ادوارد صبحونه خوردم ازش تشکر کردم. بهش گفتم:

+اممم ادوارد؟

_ بله؟ مشکل داری؟ با دکترت تماس بگیرم؟

+نه، حالم خوبه.. میخواستم ازت یه درخواستی کنم.

_ چه درخواستی؟

+اینکه دیگه حالم خوبه و میتونی بری. خیلی زحمت کشیدی... 

_ نه

+چرا؟ 

_ میخوام بازم اینجا بمونم.

+ به چه دلیلی؟

_ دلیلشو میفهمی اما الان وقتش نیست...

+کی وقتشه؟؟ بهم لطفا بگوو

_ گفتم که . نه برات خوب نیست بدونی حالت بد میشه حالا هم برو بخواب که خسته نباشی.

+برای چی خسته نباشم؟

_ نمیدونی چرا؟

+نه

_ امروز باید بریم مطب دکترت تا مطنعن بشی حالت کاملا خوبه..

+بعدش میری؟

_ نه

+نکنه بهت خوش گذشته؟

_ چیش خوشگذرونی بود؟ مراقبت خوش گذرونیه؟

+نه...

کم بود ولی ببخشید حالم اوکی نیس فعلا!

شاید فردا :^